انتظار

متن مرتبط با «غروب» در سایت انتظار نوشته شده است

غروب آبان

  • چند سالی هست غروب که می شودشانه چوبیش را بر می دارد ،آینه نقره ای کوچک را که عاشقانه های زیادی را در آن میدید در دست میگیرد و به حیاط،می رود .درخت بید مثل همیشه سرش،را به زیر انداخته و غمگین از آسمانی است که جگر گوشه این زن را در آغوش کشیده ...زیر درخت بید مینشیند تا آسمان ته مانده آفتاب را به یغما نبرده ،گیسوان سپیدش را شانه بزند.چیزی نمانده تا ابتدای شب...لحظه بازگشت فرزند و نوشیدن چای دونفرهچای که چند سال است سرد شده و گیسوی مادر سپید....هنوز آبان است تا برف زمستان راه زیاد.کمی برای سپیدی گیسوانت زود نبود؟!mahta# بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها